آیساآیسا، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 5 روز سن داره

ماه مامان و بابا

اولین حس

امروز با تمام وجودم، وجود تو رو حس کردم مسافر کوچولوی مامان.... امروز برای اولین بار تو شکمم تکون خوردی، گفتی که هستی، گفتی که می آیی، می یای و با خودت خوشبختی و عشق رو میاری، گفتی.... وای خدا       چقدر کار دارم        چقدر مسؤلیت      چقدر وظیفه مسافر کوچولوی من، هنوز نمی دونم دختری یا پسر، یعنی مهم هم نیست، هر چی که هستی باش ولی از جون مامان بگیر و سالم باش می دونم یه روز با هم می شینیم و این خاطرات رو می خونیم، می خوام فقط احساس منو درک کنی، شاید کمتر بچه ای روی کره زمین باشه که بدونه وقتی برای اولین بار تو شکم مادرش تکون خورده...
2 آبان 1391

گالین گالین گالین مام

سلام عزیز مامانی دختر نازم چند روزه که از تهران برگشتیم و دایی رسول اونجا چند تا آهنگ کردی گذاشت و همگی با اون آهنگا رقصیدیم. تو از یکی از آهنگا که البته شادترینشون هم بود خیلی خوشت اومد، تو این آهنگ می گه: خانم گل خانم گل..... و تو که بلد نیستی اینجوری بگی تو خونه راه می ری و می گی من یه دختر کُردییم و می خونی: گالین گالین گالین مام، گالین گالین گالین مام.....و شاید بیشتر از 30 بار اینو تکرار می کنی
12 مهر 1391

من از تاب خیلی خوشلالم

امشب رفته بودیم پارک.کلی بازی کردی، حسابی خسته شده بودی، بهت گفتم عزیز دلم دیگه بسه بیا بریم خونه، ولی تو دلت می خواست بازم تاب بازی کنی و به جای اینکه بگی نریم چون من از تاب خیلی خوشم می یاد گفتی:" نه، آخه من از تاب خیلی خوشلالم" راستی حدود یک هفته می شه که من و بابایی داریم بَن بِن بُن باهات کار می کنیم و تو این یک هفته 18 کلمه یاد گرفتی و تو کتابات می گردی و کلمه هایی رو که بلدی پیدا می کنی و با ذوق به من نشون می دی و البته گاها اشتباه هم می کنی مثلا دیشب رفته بودیم سوپر شیر پرچرب برات گرفتیم انگشت خوشگلتو گذاشته بودی روی چرب و می گفتی: مامان نیگا نوشته چتر اولین کلمه هایی که یاد گرفتی می دونی چی بود؟ گل، مو و آب
10 مهر 1391

3 کیلو و 2 تومن...؟!

دیروز تازه از تهران برگشتیم گلم. نامزدی دختر دایی پریسا بود که کلی هم بهمون خوش گذشت و فامیل رو بعد از مدتها دیدیم. چقدر تو این مراسم رقصیدی بماند و اینکه تنها بچه ای بودی که تا آخر مراسم بین دست و پای آدم بزرگا دووم آوردی و کم نیاوردی.خلاصه تو این سفر هم مثل همیشه کلی شیرین زبونی کردی و بوس شکلاتی و نقلی دادی( شکلاتی یعنی لب تو لب که برای افراد درجه 1 و فقط خانواده است و نقلی برای سایرین که بوسیدن گونه است). یه شب هم خونه دایی رسول اینا دعوت بودیم که کلی خوش گذشت و بازی کردیم.تو هم با دوربین از همه عکس می گرفتی، استعداد خاصی تو عکاسی داری گلم که حتما نمونه کاراتو تو وبلاگت می ذارم.منم یه عکس خوشگل از تو و داداش مهدی گرفتم که اینجا گذاشتم....
11 شهريور 1391

یا مولا....

چند روزه که نگین جون از تهران اومده بندر عباس خونه ما امشب داشتی باباتو قلقلک می دادی و کلا خیلی از این کار لذت می بری که انگشتتو بکنی تو ناف بابات، چون فهمیدی که بابلات خیلی به این کار حساسه و خندش می گیره و امان از اون روزی که کسی نقطه ضعفتو بفهمه، خلاصه انگشت اشارتو سمت بابایی می گرفتی و می گفتی:" یا مولااااااا" و به بابات که می خندید و دست و پا می زد می گفتی:"تحمل کن الان تموم می شه"، چون خودت زورت به بابایی نمی رسید از من کمک خواستی، منم دستای بابایی رو گرفته بودم و گفتم: آیسا بدو، بدو و تو هم جیغ می زدی و می گفتی:"دارم می دووووووووم" و کلی خندیدیم
4 مرداد 1391

منو ببخش دخترم

ساعت 1 بامداده خوابم نمی بره نفسم، می دونی چرا؟؟؟ تو از بدو تولد عادت داشتی انگشت شصتتو بمکی، اوایلش خیلی بانمک می شدی و دیدن قیافت خیلی لذت بخش و دلنشین بود ولی از 1/5 سالگی به بعد که دندونای جلوت شروع به کج شدن کرد خیلی ترسیدم و تصمیم گرفتم هرچه زودتر کمکت کنم و قبل از اینکه دیر بشه این عادت رو ترک کنی، ولی متاسفانه تو سمج تر از این حرفا بودی، اول از لاک تلخ که از داروخونه خریدم شروع کردم ولی خیلی زود به طعمش عادت کردی و لذت مکیدن انگشت اینقدر برات زیاد بود که تلخی لاک رو تحمل می کردی، یه مدت با رنگ زعفران انگشت شصتتو نارنجی می کردم و می گفتم چون انگشت شصتتو می مکی اینجوری شده ولی عین خیالت نبود، با نگاهم ناراحتیمو اعلام می کردم فایده ...
21 تير 1391

گوشت 1000 تومن، نقطه 1000 تومن و....

امروز داشتم با آقاجون و مادرجون راجع به این گرونی های اخیر و قیمت های بالا صحبت می کردم و می گفتم که تو بندرعباس اوضاع خیلی بدتر از تهرانه و می گفتم مرغ خریدم کیلویی 9500 تومان، گوشت کیلویی......وخلاصه از این جور حرفا و غرغرا، بعد آقاجون  خواست که با تو صحبت کنه و بهت گفت آیسا چه خبر و تو اینگونه جواب دادب: نقطه 1000 تومن(منظورت لپه بود، حالا چرا نقطه نمیدونم؟) گوشت 1000 تومن مرغ 1000 تومن گوجه 1000 تومن فلان و بهمان که نمی شه تو نگران نباش، خودم یه کاریش می کنم
19 تير 1391

فیله علف خواره...

نفس.... سلام ماآآآنی یکی از بزرگترین سرگرمی های تو کتاب خوندنه ماه من،عاشق کتاب خوندنی، فکر کنم تا حالا 20 تا کتاب رو از خفظی، کتاب های می می نی رو خیلی دوست داری و مجموعه کاملش رو داری و حفظی، کلی CD آموزشی هم داری که یکی از این CD ها در مورد غذای حیواناتِ و به صورت شعرِ، تازه این کتابها و CD غذای حیوانات رو برات خریده بودم و هنوز خوب حفظشون نکرده بودی و در شیراز بودیم که دایی علی بیچاره که داشت تو رو از طریق اینترنت می دید بهت گفت: آیسا می شه یه شعر برامون بخونی؟ و تو شروع کردی: فیله علف خواره فیله علف خواره فیله علف خواره فیله علف خواره . . . و این تا مدتها سوژه شده بود عکس مامان و بابایی و آیسا در حافظیه شیراز ...
17 تير 1391

دندونات کو؟

امروز به خاطر اینکه یه کار بد کرده بودی از دستت عصبانی شده بودم، تو هم خیلی به ناراحت و عصبانی شدن من حساسی و فورا بغضت می گیره و دائما می گی مامان عصبانیِ، مامان عصبانییی؟، مامان عصبانی نباش و... ولی امروز برای اینکه عصبانیت منو از بین ببری یه ترفند جدید زدی..... تا عصبانی شدم گفتی: مامان دندونات کو؟ همین که دندونامو نشون دادم دست زدی و گفتی: خندیدی، خندیدی.... الهی من فدای اون دستای کوچولوت بشم راستی چند ماه پیش به خندید می گفتی:" خنگید"
14 خرداد 1391

بِ بِ لا

تازه از تهران برگشتیم ماه من خیلی بهت خوش گذشت، کلی با داداش مهدی بازی کردی، با آقاجون بازی کردی و خندوندیش، از دایی علی کلی بوس گرفتی،آخه عاشق اینی که دراز بکشی و دایی علی یواش یواش گونه هاتو پشت سر هم ببوسه، جلوی دایی علی دراز می کشی و با اون زبون شیرینت که فقط خود دایی علی می تونه اداتو در بیاره می گی: "بوسم کن" آقاجون از سر کار برگشته بود و می خواست پیراهنشو عوض کنه که تو نافشو دیدی، تو هم که گیر نافی و به ناف می گی بِ بِ لا یعنی بِلی باتن(لاتین)، بعد که یه کم دقت کردی گفتی: من ببلا دارم، بابایی ببلا داره، آقا جون ببلا داره، همه ببلا دارن 91/02/28
28 ارديبهشت 1391